mr. maraled

تمام

يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۱۱ ب.ظ

و تمام شاپرک ها، در حصار دنده های چپ قلبم؛

امروز برای آخرین بار

بال زدند؛

و تمام من را بردند؛

این مرگ قطعیه یک هنرمند با گردن بلوری و دستان بلند و دانه های قرینه بر دستانش است.

همینجا، تنها، بی کس و کار،

تمام شد نقطه.

این آخرین پست من در دنیای کثیف مجازیست.

تمام.

  • mr. maraled

روز یک

جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۲۶ ق.ظ

امروز برای اولین بار به سمت خوردن قرص میروم، ای کاش تا عصر جوابم را بدهد. شاید فردایی نباشد.
مخلصم.

  • mr. maraled

شروع

يكشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۵۲ ب.ظ

هیچ چیز پوشاننده ی شکست های بزرگ نیست؛

پدرت را از دست داده باشی، خواهرت را جلوی دوربین های همه گیر، لخت کرده باشند، مادرت شهره ی بی آبرویی در ده کوره ای باشد...

یا یک بغض، همچون گردنه گیر های بلاد افغان بیخ گلویت را فشار دهد...

همه ی اینها از یک قماشند و در زمره ی بلاهای طبیعی...

 این وبلاگ بعدظهر یکشنبه ای گرم، لابه لای بغض های باز نشده و دستمایه ی توهماتی خشن و وحشیانه،

پس از شکستی به ژرفناکی شکست بغض پدری بعد از قطع شدن دستی که با آن کارگری میکند ساخته شده و دست نشانده ی تمام بغض های به واژه نشسته است.

تمام این واژه ها بغض های نترکیده ی پسری بیست و یکساله است.

  • mr. maraled